-
محرم ....
یکشنبه 11 مهر 1395 13:14
راه را باز نمایید…محرم آمد دم بگیرید که هنگامه ی ماتم آمد دست بر سینه نهاده…همه تعظیم کنید مادری دست به پهلو، کمری خم آمد نوکران، سینه زنان، موی کنان، مویه کنید سر برهنه ز جنان حضرت خاتم آمد امشبی را که شب درد دل با یار است سفره ی دل بگشایید محرم آمد پیرهن مشکی ما حوله احرام عزاست در حسینیه ارباب خدا هم آمد چشم ما...
-
وصف انتظار......
جمعه 9 مهر 1395 18:29
کاش صاحب برسد بنده به زنجیر کند این جوانان همه را در ره خود پیر کند هیچ کس کاش نباشد نگهش بر راهی چشم بر در بُود و دلبر او دیر کند کاش چشم گل زهرا به دل ما افتد با نگاهش به دل غمزده تاثیر کند کاش از روی ترحم گذرد بر دل من و بسازد دل ویرانه و تحویل کند کاش صاحب نفسی همدم این خسته شود که زِ گرمی لبش مسئله تغییر کند کاش...
-
دل شده تنگ از برای کودکی.....
شنبه 3 مهر 1395 10:14
بوی پاییز و قدم های خزان شور و غوغایی فکند در شهرمان باز هم درس و کلاس و مدرسه زنگ املا و حساب و هندسه صبح ها از خواب ناز برخاستن از کژی و بی خیالی کاستن کودکان با کفش و کیف رنگ رنگ بـا قلم با دفتری خوب و قشنگ بـا دلی سرشـار از شور و شعف جست و خیزی می کنند از هر طرف مدرسه دنیای رویاهایشان نمره ی بیست حساب در یادشان...
-
خوش به حال سیدا.....
دوشنبه 29 شهریور 1395 00:18
در گلستان گفت بلبل این ندا، خوش به حال سیّدا می کند هر ضربه ی قلبم صدا، خوش به حال سیّدا دید شاگردی به مکتب خانه ای، سیّدی نورانی و دردانه ای گفت با افسوس ناگه مرشدا، خوش به حال سیّدا هر جوان و پیر هر بی یاوری، پهلوان و میر و هر نام آوری ذکر ثروتمند و هم ذکر گدا، خوش به حال سیّدا گفت دلبر با دل آرای دلش، گفت آدم با...
-
عید غدیر مبارک
یکشنبه 28 شهریور 1395 23:56
دستی به هوا رفت و دو پیمانه به هم خورد در لحظه «می» نظم دو تا شانه به هم خورد دستور رسید از ته مجلس به تسلسل پیمانه «می» تا سر میخانه به هم خورد دستی به هوا رفت و به تایید همان دست دست همه قوم صمیمانه به هم خورد «لبیک علی »قطره باران به زمین ریخت «لبیک علی» نور و تن دانه به هم خورد یک روز گذشت و شب مستی به سر آمد یعنی...
-
میلاد امام علی (ع) و روز پدر مبارک**************
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395 13:25
درد مداوا می شود با گفتن یک یا علی عقده ز دل وا می شود با گفتن یک یا علی سرتاسر روی زمین بهتر ز فردوس برین از لطف زهرا می شود با گفتن یک یا علی گفتا خلیل کبریا این آتش از امر خدا بردا سلاما می شود با گفتن یک یا علی هر مرده را عیسی چو دید گفتا و بر رویش دمید این مرده احیا می شود با گفتن یک یا علی زهرا دعایت می کند غرق...
-
با هم بیایم دعا کنیم...
جمعه 20 فروردین 1395 21:40
با هــم بیایــم دعا کنیـم خـــدامونو صدا کنیم که آسمون بباره، فراوونی بیاره ازش بخوایم برامون، سنگ تموم بذاره راه های بسته وا شه، هیچ کی غریب نباشه صورت و شکل ه یچ کس ، مردم فریب نباشه شفا بــده مریض رو خط بـزنه ستیـــز رو رو هیچ دیـوار و بومی نخونه جغــد شومی دعا کنیم رها شن، اونا که توی بندن از بس نباشه نا اهل،...
-
نوروز مبارک....
پنجشنبه 5 فروردین 1395 13:34
بوی باران بوی سبزه بوی خاک شاخه های شسته باران خورده پاک آسمان آبی و ابر سپید برگهای سبز بید عطر نرگس رقص باد نغمه شوق پرستو های شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک می رسد اینک بهار خوش به حال روزگار خوش به حال چشمه ها و دشت ها خوش به حال دانه ها و سبزه ها خوش به حال غنچه های نیمه باز خوش به حال دختر میخک که می خندد به...
-
قصه ی بهمن
یکشنبه 18 بهمن 1394 07:09
یکی بود یکی نبود، غیراز خدا هیچکس نبود، جز یکی یارخدا، نام او روح الله، آنکه بود مظهرمهر، آنکه شد نورسپهر، شهرتاریک و سیاه، مردمان مرده و بی روح و نوا، او با بانگ رسا، میزد برهمه کس،تا صدایش همه جا... خفته ها بیـــدار، مست ها هوشیار، قصه بسیار زیباست ، قصه ای بی همتاست . نهضتی جاویدان، رهبرش روح خداست . مردگان زنده...
-
****عیدتون مبارک****
دوشنبه 7 دی 1394 22:48
زمین به لرزه در آمد،شکست کنگره ها رها شدند خلایق ز بند سیطره ها شبی که آتش آتشکده فروکش کرد شبی که خاتمه می یافت رقص دایره ها صدای همهمه ی موبدان زرتشتی هنوز مانده به گوش تمام شب پره ها شب ولادت فرخنده ی بهاری سبز شب وفات زمستان سرد دلهره ها دوباره نور و طراوت به خانه ها آمد نسیم آمد و وا شد تمام پنجره ها جهان به یُمن...
-
در کودکی....
سهشنبه 24 آذر 1394 15:58
در کودکی وقـتی که تکلـیف خودم را می نوشتم در ذهـن خـود از آرزوهـایـی مُـجـزّا می نوشتم می دیدمش مادر که در باران می آمد دستِ خالی بـا آن مــداد کـوچـکـم هِـی آب ، بـابـا می نوشتم بابا همیـشه خسـتـه و از دادنِ نان نـاتـوان بـود با این همـه من بهـرِ او یک اسب زیبا می نوشتم لای کـتـابـم عکـس بـادام و انـار و سیـب هـا...
-
با خدا حرف بزن!!!
یکشنبه 17 آبان 1394 08:51
اندکی صبر اگر پیشه کنی... درد تنهایی این چلچله را می فهمی... تو فقط حرف نزن... خود این ثانیه ها می گویند... پشت پرچین صدا همه ی رهگذران در پی هم... خش خش گام تو را از نفست می چینند.... و در آن سوی اگر خیره شوی پشت تنهایی اشعار سوز لبهای چروکیده ی این خاطره را می بینی و به خود می گویی شوق نوشیدن یک جرعه از این آب...
-
السلام علیک یا باب الحوائج(ع)
چهارشنبه 29 مهر 1394 18:17
کربـلا آتش به جــــــان آسمانـــــها مـــــی زند کودک بی شیـــــــــــر را بر دست بابا می زند شیرخــــــــــواره آمده میــــــــدانُ تیرُ حــــرمله طعنه بر حرف حسین و مشکِ سقا می زند گوش تا گوش گلـــو را با ســــه شعبه می درد می کند شرمنده بـــابــــــــا را پسر را می زند خونِ مظلومی اصغر مــــی رود بالا و عــــــرش...
-
سلام من به محرم....
چهارشنبه 22 مهر 1394 12:05
سلام من بــه مـحـرم، مـح ـرم گــــل زهرا بـه لطـمه هـای ملائـک بـه مــاتـم گــل زهـرا سـلام مـن بـه مـحـرم بـه تشنـگی عـجـیـبـش بـه بـوی سیـب زمـینِ غـم و حـسین غریـبش سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدی به چشم کاسه ی خون وبه شال ماتم مـهـدی سـلام من بــه مـحـرم بـه کـربـلا و جـلالــش به لحظه های پـرازحزن غرق درد...
-
روزگارم خوش نیست....
دوشنبه 20 مهر 1394 17:57
روزگارم خوش نیست دلم آلوده ی درد درد بی باوری و بی مهری و دلم می خواهد بنشینم به تماشای خیال و در آیینه ی بی لک فراسوی زمان محو تصویر پر از حجم صداقت بشوم که به اندازه ی لبخند خدا شیرین است هوس جرعه ای از جام وفا را دارم که مرا مست کند و به سر مستی آن باده ی ناب بدمد روح صداقت در من من به شکرانه ی این صدق و صفا تیشه...
-
عاشقان عیــــدتان مباااارک..
پنجشنبه 9 مهر 1394 10:16
دستی به هوا رفت و دو پیمانه به هم خورد در لحظه «می» نظم دو تا شانه به هم خورد دستور رسید از ته مجلس به تسلسل پیمانه «می» تا سر میخانه به هم خورد دستی به هوا رفت و به تایید همان دست دست همه قوم صمیمانه به هم خورد «لبیک علی »قطره باران به زمین ریخت «لبیک علی» نور و تن دانه به هم خورد یک روز گذشت و شب مستی به سر آمد یعنی...
-
کاش با هم عروج می کردیم!!!!!
دوشنبه 6 مهر 1394 23:45
چمدان را که جمع میکردیم، هرکسی یک نفس دعا میخواست پسرت عاقبت بهخیر شدن، دخترت اِذن کربلا میخواست اسمها را نوشته بودی تا، هیچ قولی ز خاطرت نرود مرد همسایه شیمیایی بود، همسرش وعدۀ شفا میخواست من که این سالها قدمبهقدم، پابهپای تو زندگی کردم در خیالم دمی نمیگنجید، دل بیطاقتت چهها میخواست تو شهادت مقدّرت...
-
عیـــد قربان مبااااارک..
چهارشنبه 1 مهر 1394 15:06
ندا آمد که، ابراهیم، بشتاب رسیده فرصت تعبیر آن خواب به شوق جذبه عشق خداوند برآ، از آب و رنگ مهر فرزند اگر این شعله در پا تا سرت هست کنون، یک امتحان دیگرت هست مهیا شو طناب و تیغ بردار رسالت را به دست عشق بسپار صدا کن حلق اسماعیل خود را به قربانگه ببر هابیل خود را… منای دوست قربانی پسندد تو را آن سان که می دانی، پسندد...
-
خاطرات مدرسه
شنبه 28 شهریور 1394 12:48
روزهـای گـرم تـابـستـان گـذشـت بوی شرجی بوی نخلستان گذشت هـم طبـیعت جـامه اش رنـگین شده هم هوای شهر عطرآگیـن شـده فـصـل زیـبـای دگـر آغـاز شــد مدرسـه بـا شادمانی بـاز شـد کـودکـان در شـور و حـالِ مـدرسـه دفترِ مـشـق و حـساب و هندسه روزهـای خـاطـرات خـوب و نـاب بـا خریـد دفتر و کیف و کتـاب تـا کـه دیدم شـور و حال...
-
به خدا مهر قشنگ است...
پنجشنبه 26 شهریور 1394 16:44
به کسی ﻛﻴﻨﻪ ﻧﮕﻴﺮﻳﺪ ﺩﻝ ﺑﻲ ﻛﻴﻨﻪ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﻬﺮ ﺑﻮﺭﺯﻳﺪ . ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﻬﺮ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺳﺖ . ﺩﺳﺖ ﻫﺮ ﺭﻫﮕﺬﺭﻱ ﺭﺍ ﺑﻔﺸﺎﺭﻳﺪ ﺑﻪ ﮔﺮﻣﻲ ﺑﻮﺳﻪ ﻫﻢ ﺣﺲ ﻗﺸﻨﮕﻲ ﺍﺳﺖ . ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺮ ﺩﺳﺖ ﭘﺪﺭ ، ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭ … ﻟﺤﻈﻪ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺑﻮﺳﻪ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺳﺖ . ﺑﻔﺸﺎﺭﻳﺪ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﻋﺰﻳﺰﺍﻥ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﮔﺮﻣﻲ ﺁﻏﻮﺵ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺳﺖ . ﻧﺰﻧﻴﺪ ﺳﻨﮓ ﺑﻪ ﮔﻨﺠﺸﻚ ﭘﺮ ﮔﻨﺠﺸﻚ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﭘﺮ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ...
-
کاش وقتی زندگی فرصت دهد!!!!
شنبه 21 شهریور 1394 16:05
کاش وقتی زندگی فرصت دهد گاهی از پروانه ها یادی کنیم کاش بخشی از نهان خویش را وقف قسمت کردن شادی کنیم کاش وقتی آسمان بارانی است از زلال چشم هایش تر شویم کاش دلتنگ شقایق ها شویم به نگاه سرخشان عادت کنیم کاش شب وقتی که تنها می شویم با خدای یاس ها خلوت کنیم کاش گاهی در مسیر زندگی باری از دوش نگاهی کم کنیم فاصله های میان...
-
یادش بخیر قدیما.....
سهشنبه 10 شهریور 1394 22:58
یادش بخیر قدیما، دلا پر از خدا بود ز زرق و برق دنیا ، دلای ما جدا بود یادش بخیر که مردم، راست و حسینی بودن درستی و راستی رو، همیشه می ستودن یادش بخیر قدیما، دوز و کلک کم بودش شیطون بی مروت، پر غصه و غم بودش یادش بخیر قدیما، مرام و معرفت بود برای زنهای ما ،مردونگی صفت بود یادش بخیر قدیما، صفا تُوی ادب بود هر کی که بی...
-
کاش!!!!!!
یکشنبه 8 شهریور 1394 23:06
کاش تا دل میگرفت و میشکست دوست می آمد کنارش می نشست! کاش میشد روی هر رنگین کمان می نوشتم "مهربان "با من بمان!!! کاش می شد قلب ها آباد بود کینه و غم ها به دست باد بود کاش می شد دل فراموشی نداشت نم نم باران هم آغوشی نداشت کاش می شد کاش های زندگی تا شود در پشت قاب بندگی کاش میشد کاش ها مهمان شوند درمیان غصه ها...
-
خانه ی خشتی....
پنجشنبه 5 شهریور 1394 17:00
یاد داری خاطره یک باغ بود سینه از عشق شقایق داغ بود دست غ م آن روز ها کو تاه بود دفتر انشا ء چراغ ماه بود … چیدن انگور شعر روز بود وقت خوب دیدنت دیروز بود … فصل تابستان چه حالی داشتیم روی زلف ماه گل می کاشتیم اوج هستی گاه یک فواره بود شادی ما دیدن تیاره بود … باغ اندیشه پر از امید بود لابلای دفترم خورشید بود... خانه...
-
میلاد نور مباااارک
چهارشنبه 4 شهریور 1394 00:31
ما اسیران و فقیران و یتیمان توایم لحظه شادی و غم دست به دامان توایم گر نیاییم به پابوسی تو می میریم همگی ماهی دریای خراسان توایم تا خدا هست خدا دلخوشی ما این است شیعه شاه نجف ملت ایران توایم همه یک جور به دنبال بهشتند ولی ما بهشتی شده گوشه ایوان توایم گرچه ای شاه ،تو در کشور ما مهمانی ما نمک گیر تو و سفره احسان توایم...
-
چشم می بندی و .....
شنبه 31 مرداد 1394 23:47
چشم می بندی و بغض کهنه ات وا می شود تازه پیدا می شود آدم که تنها می شود دفتر نقاشی آن روزها یادش بخیر راستی! خورشید با آبی چه زیبا می شود توی این صفحه؛ بساط چایی مادربزرگ... عشق گاهی در دل یک استکان جا می شود... زندگی تکرار بازی های ما در کودکی ست یک نفر مادر یکی هم باز بابا می شود چشم می بندی که یعنی توی بازی شب شده...
-
یادش به خیر....
چهارشنبه 28 مرداد 1394 14:13
یادش به خیر آن بوی باران قدیمی آن شمعدانی ها و گلدان قدیمی بوی پدرهایی که بابا مانده بودند بوی همان آب و همان نان قدیمی بوی خوش آغوش گرم مادرانه امنیت چین دار دامان قدیمی یادش به خیر آن چاشتی های پف آلود بوی پنیر و نان و ریحان قدیمی چای همیشه حاضر مادربزرگم آن کرسی و آن حوض و ایوان قدیمی یادش به خیر آن قهرهای کودکانه...
-
چهار فصل زندگی....
شنبه 24 مرداد 1394 17:02
در کتاب چهار فصل زندگی صفحه ها پشت سر هم می روند هر یک از این صفحه ها، یک لحظه اند لحظه ها با شادی و غم می روند آفتاب و ماه یک خط در میان گاه پیدا، گاه پنهان می شوند شادی و غم نیز هر یک لحظه ای بر سر این سفره مهمان می شوند گاه اوج خنده ی ما گریه است گاه اوج گریه ی ما خنده است گریه، دل را آبیاری می کند خنده، یعنی اینکه...
-
لحظه هارا متوسل به دعاییم بیا!!!!
جمعه 23 مرداد 1394 12:21
لحظه ها را متوسل به دعاییم بیا سالیانی ست که دل تنگ شماییم بیا وسعتت در دل این ظرف نشد جا ماندیم تشنه از حسرت رویت لب دریا ماندیم چشممان خشک شد از وسعت این بی اَبی و نداریم دگر طاقت این بی اَبی در قنوت دلمان خواهش باران داریم ندبه خوانیم و تمنای بهاران داریم پس ببار ای پسر حضرت باران بر ما که ترک خورده زمین از اثر این...
-
من و تو می دانیم....
پنجشنبه 22 مرداد 1394 17:05
من و تو دیر زمانی است که خوب می دانیم چشمه آرزو های من و تو جاری است ابرهای دلمان پربارند کوه های ذهن و اندیشه ما پا برجا دشت های دلمان سبز و پر از چلچله ها روز ما گرم و شب از قصه دیرین لبریز من و تو می دانیم زندگی در گذر است همچو آواز قناری در باغ من و تو می دانیم زندگی آوازی است که به جان ها جاری است زندگی نغمه سازی...