دستی به هوا رفت و دو پیمانه به هم خورد
در لحظه «می» نظم دو تا شانه به هم خورد
دستور رسید از ته مجلس به تسلسل
پیمانه «می» تا سر میخانه به هم خورد
دستی به هوا رفت و به تایید همان دست
دست همه قوم صمیمانه به هم خورد
«لبیک علی »قطره باران به زمین ریخت
«لبیک علی» نور و تن دانه به هم خورد
یک روز گذشت و شب مستی به سر آمد
یعنی سر سنگ و سر دیوانه به هم خورد
پس باده پرید از سر مستان و پس از آن
بادی نوزید و در یک خانه به هم خورد
درد مداوا می شود با گفتن یک یا علی
عقده ز دل وا می شود با گفتن یک یا علی
سرتاسر روی زمین بهتر ز فردوس برین
از لطف زهرا می شود با گفتن یک یا علی
گفتا خلیل کبریا این آتش از امر خدا
بردا سلاما می شود با گفتن یک یا علی
هر مرده را عیسی چو دید گفتا و بر رویش دمید
این مرده احیا می شود با گفتن یک یا علی
زهرا دعایت می کند غرق عطایت می کند
وقتی لبت وا می شود با گفتن یک یا علی
هر دل که شیدای علیست غرق تولای علیست
اهل تبری می شود با گفتن یک یا علی
ای گل اگر زیباستی از رحمت مولاستی
شهدت گوارا می شود با گفتن یک یا علی
صدها گره وا می شود با گفتن یا فاطمه
یک قطره دریا می شود با گفتن یک یا علی
با هــم بیایــم دعا کنیـم
خـــدامونو صدا کنیم
که آسمون بباره، فراوونی بیاره
ازش بخوایم برامون، سنگ تموم بذاره
راه های بسته وا شه، هیچ کی غریب نباشه
صورت و شکل هیچ کس، مردم فریب نباشه
شفا بــده مریض رو
خط بـزنه ستیـــز رو
رو هیچ دیـوار و بومی
نخونه جغــد شومی
دعا کنیم رها شن، اونا که توی بندن
از بس نباشه نا اهل، زندونا روببندن
خودش می دونه داره، هرکسی آرزویی
این باشه آرزومون، نریزه آبرویی
سیاه و سفید یک رنگ شه
زشتی هامون قشنگ شه
کویــرها آباد بشـن
اسیــرها آزاد بشـن...
یکی بود یکی نبود، غیراز خدا هیچکس نبود،
جز یکی یارخدا، نام او روح الله،
آنکه بود مظهرمهر، آنکه شد نورسپهر،
شهرتاریک و سیاه،
مردمان مرده و بی روح و نوا،
او با بانگ رسا، میزد برهمه کس،تا صدایش همه جا...
خفته ها بیـــدار،
مست ها هوشیار،
قصه بسیار زیباست ، قصه ای بی همتاست .
نهضتی جاویدان، رهبرش روح خداست .
مردگان زنده شدند، زندگی رنگی دگر، شد زمستان چو بهار
عده ای با ایمان ، با صفات شیران ،
پاسدار و بیدار ،انقلابی هوشیار
دل ها مات و خموش ، بزدلانی چون موش ،
گرد خود چرخیدند .
وه چه جنجالی بود! جای ما خالی بود!
باز با بانگ رسا ، می سرودند تکبیر، یارانش همه جا، با سلاح وحدت .
قصه ام طولانیست ،
وقت تنگ باشد و کم ، هرچه بود زود گذشت ، دوران ماتم و غم ،
ماه بهمن که دمید، رهبر از راه رسید،
گاه تاریکی گذشت ، شام شد صبح سپید
نهضتی جاویدان، در پناه قرآن، خاطراتی زیبا، رهبرش روح الله .