سفری باید کرد!
دست در دست هزاران غمخوار
مقصدی باید یافت
در جهانی سرشار
از شکوفایی و از عطر بهار
هر کجای دنیا
ریشه در خاک زمین باید داشت
هر کجای دنیا
می توان بوته ی »خوبی» را کاشت
می توان دست به دست هم داد
هر کجای دنیا
پرچم صلح و صفا را افراشت
می توان فاصله ها را برداشت!
سفری باید کرد!
به جهانی که به اندازه ی یک گام نگه فاصله نیست
پای دل را بکشیم آن سوتر
پشت دیوار، دلی هست شبیه دل ما
هشدار،هشدار
زیر این گنبد آبی بلند
من و تو ،ما باشیم
من و تو جا نگذاریم محبت را در حیطه ی باغ خودمان!
فکر آن غنچه ی پژمرده ز دود
فکر آن ریشه ی محروم ز کود
فکر هر بود و نبود، باید بود!
من و تو ،ما باید!
گل عاشق باشیم
در کویر دلها
چون شقایق باشیم
شاخساران حقیقت بزنیم
روی هر غنچه و هر گل،هر خار
«خار هم در بغل گل زیباست
گل بی خار نماد تنهاست»
من و تو، ما، باید
رفت و روبی بکنیم
دل خود را ز زمستان یار
من و تو ،ما،باید
سر به سجاده ی سبزی بنهیم
گفتگویی بکنیم
با خداوند بهار!
سفری باید کرد....
دشت هایی چه فراخ
کوه هایی چه بلند