بانــــوی بهــــــار

بانــــوی بهــــــار

اشعار دلنشین و خودمونی
بانــــوی بهــــــار

بانــــوی بهــــــار

اشعار دلنشین و خودمونی

****عیدتون مبارک****

 


زمین به لرزه در آمد،شکست کنگره ها

رها شدند خلایق ز بند سیطره ها

شبی که آتش آتشکده فروکش کرد

شبی که خاتمه می یافت رقص دایره ها

صدای همهمه ی موبدان زرتشتی

هنوز مانده به گوش تمام شب پره ها
شب ولادت فرخنده ی بهاری سبز
شب وفات زمستان سرد دلهره ها
دوباره نور و طراوت به خانه ها آمد
نسیم آمد و وا شد تمام پنجره ها

جهان به یُمن حضورش، بهشتی از برکات

نثار مقدم پر خیر و برکتش صلوات
ستاره ها به نگاهی شدند سلمانش
منجّمانِ مسلمانِ برق چشمانش
ز انبیاء الهی که رفته تا معراج؟

به غیر از او که ملائک شدند حیرانش

مقام بندگی اش را کسی نمی داند

پیمبران اولوالعزم مات ایمانش
بساط ذکر سماوات را به هم می ریخت
نماز نیمه شب و شور صوت قرآنش
اویس های قرن را ندیده عاشق کرد
تبسّم لبِ داوودیِ غزل خوانش
شفیع روز جزا گشت و حضرت حق داد
به دست پاک محمّد کلید رضوانش

امیر و قافله سالار کاروانِ نجات
نثار مقدم پر خیر و برکتش صلوات
مسیح مکّه شد و نبض مرده را جان داد
به مرگ دخترکان قبیله پایان داد
خرافه های عرب را اسیر حکمت کرد
به جای تیغ جهالت، به عشق میدان داد
نماز شکر سپیدارها چه دیدن داشت!
همان شبی که سپیده اذان باران داد
نبی ست پیر خرابات و ساقی اش حیدر

در ابتدا به علی او شراب عرفان داد
تبسّمش به کسی چون بلال عزّت داد
مسیر اصلی دین را نشان انسان داد
چه قدر فاصله مان تا بهشت کمتر شد!
برات مردم ری را به دست سلمان داد
شب تجلّی مهتاب روشن عرصات
نثار مقدم پرخیروبرکتش صلوات
کبوترم نشدم، تا کبوترش باشم
دخیل گنبد سبز و مطّهرش باشم
زمان نداد اجازه که مشق عشق کنم
غلام مسئله آموز منبرش باشم
چه قدر دیر رسیدم سر قرار وصال!
چه شد؟ نخواست که عمّر محضرش باشم
قبول، شیعه ی خوبی نبوده ام اصلاً
نشد که حلقه به گوش برادرش باشم
خدا کند که مرا از قلم نیندازد
بهشت مست می جام کوثرش باشم
به حال و روز خودم فکر می کنم، انگار

قرار بوده که گریان دخترش باشم
شب گرفتن حاجت، زیارت عتبات
نثار مقدم پر خیر و برکتش صلوات

نظرات 6 + ارسال نظر
لیلا یکشنبه 27 دی 1394 ساعت 10:34 http://leyla-taraghi.blogsky.com

سلاااااام بانوی بهارم الهه جان خیلی ممنووووووووووووون از حضور گرمت عزیزم

سلام دوست مهربونم،خواهش می کنم،کاری نکردم عزیزم

لیلا پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 11:42 http://leyla-taraghi.blogsky.com

سلام الهه جان خوبی؟

بانوی بهارم اگه وقت داری ی سری به من بزن

سلام لیلا جان،ممنون،چشم حتما

لیلا یکشنبه 13 دی 1394 ساعت 11:30 http://leyla-taraghi.blogsky.com

تو همان مهربانی هستی؟! یا مهربانی همان توست؟!
نمی دانم
می دانم بی شک با هم نسبت نزدیکی دارید . . .

سلام روز تون بخیر و شادی الهه خانوم

شعرتون مثل همیشه عالی

سلام لیلا جان،دوست خوبم،خیلی ممنونم،شما خیلی محبت دارین

شهاب الدین جمعه 11 دی 1394 ساعت 00:30

و انسان هرچه ایمان داشت، پای آب و نان گم شد

زمین با پنج نوبت سجده،در هفت آسمان گم شد

شب میلاد بود و، تا سحرگاه آسمان رقصید

به زیر دست و پای اختران، آن شب زمان گم شد

همان شب چنگ زد در چین زلفت، چین و غرناطه

میان مردم، چشم تو یک هندوستان گم شد

از آن روزی که جانت را اذان ِ جبرئیل آکند

خروش صورِ اسرافیل، در گوش اذان گم شد

تو نوحِ نوحی، اما قصه ات شوری دگر دارد

که در توفان ِ نامت کشتی پیغمبران، گم شد

شب میلاد در چشم تو، خورشیدی تبسم کرد

شب معراج زیر پای تو، صد کهکشان گم شد

ببخش ای محرمان در نقطه ی خال لبت حیران

خیالِ از تو گفتن داشتم، اما زبان گم شد
**
سلام
شبتون به خیر
حال شما؟خوب هستید؟دختر خانما خوبن؟
عید گذشته تون مبارک.
نرگس خانم هم سلام میگن خدمتتون.
التماس دعا

خیلی متشکر از شعر بسیار قشنگتون..
سلام،الحمدالله،خوبیم،ممنونم عید شما هم مبارک
سلامت باشن، خدمتشون سلام من رو برسونید

رامین چهارشنبه 9 دی 1394 ساعت 15:31

خیلی دوست دارم در مورد شعر محشرتون به نام با خدا حرف بزن با هم صحبت کنیم
مشتاقانه منتظر جوابتون هستم بانوی شعر..
لطفا...
alikhalesehdehghan@yahoo.com

متشکر،شما لطف دارید...

ایران دخت دوشنبه 7 دی 1394 ساعت 23:00 http://delneveshtehayedeleman.Blogsky.com

عیدتون مبارک....انشاالله همیشه به خوشی باشه براتون انشاالله....درکنار خانوادتون....

ممنون عزیزم، عید شما هم مبارک

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.