بانــــوی بهــــــار

بانــــوی بهــــــار

اشعار دلنشین و خودمونی
بانــــوی بهــــــار

بانــــوی بهــــــار

اشعار دلنشین و خودمونی

محرم ....

 راه را باز نمایید…محرم آمد
دم بگیرید که هنگامه ی ماتم آمد

دست بر سینه نهاده…همه تعظیم کنید
مادری دست به پهلو، کمری خم آمد

 

نوکران، سینه زنان، موی کنان، مویه کنید
سر برهنه ز جنان حضرت خاتم آمد

 

امشبی را که شب درد دل با یار است
سفره ی دل بگشایید محرم آمد

پیرهن مشکی ما حوله احرام عزاست
در حسینیه ارباب خدا هم آمد

چشم ما گریه کنان وصل به چشم زهراست
زین سبب سلسله ی اشک منظم آمد

بر سیاهی عزا دیده ی ما روشن شد
بزم دلداگی یار فراهم آمد

روز محشر که همه خلق خدا حیرانند
رتبه ی زائر ارباب مقدم آمد

قدر بال مگسی اشک بشوید دل ما
قطره ایی پاک تر از چشمه ی زمزم آمد

عرضه بر دوست کنم نوکری یک ساله
که همه عشق خدا صاحب پرچم آمد

 

فاطمه منتظر آمدن ما بوده
لشگر گریه کنانِ شه عالم آمد