بانــــوی بهــــــار

بانــــوی بهــــــار

اشعار دلنشین و خودمونی
بانــــوی بهــــــار

بانــــوی بهــــــار

اشعار دلنشین و خودمونی

خانه ی خشتی....



            http://s6.picofile.com/file/8208803068/%D8%AE%D9%85.jpg

 یاد داری خاطره یک باغ بود

سینه از عشق شقایق داغ بود

دست غم آن روز ها کو تاه بود

دفتر انشا ء چراغ ماه بود …


چیدن انگور شعر روز بود

وقت خوب دیدنت دیروز بود …


فصل تابستان چه حالی داشتیم

روی زلف ماه گل می کاشتیم

اوج هستی گاه یک فواره بود

شادی ما دیدن تیاره بود …


باغ اندیشه پر از امید بود

لابلای دفترم خورشید بود...


خانه ما آ ن سوی اندیشه بود

پشت دیوارش درخت و بیشه بود

مطبخی تاریک و در کنج حیاط

دود و دم بود و نشانی از نشاط


یک کبوتر روی بام خانه بود

کاسه آ بی کمی هم دانه بود...


پای گردوی دراز ماه و سال

سایه بود و جوی آ بی از زلال

کرت سبز خاطره یک رنگ بود

کی دل ما مثل الان سنگ بود...


یاد داری مشق شب انبوه بود

پشت پرچین دلم اندوه بود...


ای دریغا آ ن چراغ عشق مرد

مشق های کودکی را باد  برد

خوشه های ماه از اندیشه رفت

آ ن کبوتر پر زد و تا بیشه رفت


آ ن رفیق کودکی درباد رفت

سوز دل هامان خدا از یاد رفت...


خانه خشتی ما از سنگ شد

آ ن همه شعر و غزل نیرنگ شد

مشق های دوستی را باد برد

بیستون را انزجار از یاد برد...


بال سنجاقک خدایا زرد شد

شعله های عاشقی هم سرد شد...


کوچه های درد و هجرت باز شد

بچگی ها رفت و عقل آ غاز شد

کوچه ها از هندسه لبریز شد

خانه خشتی ما پاییز شد …


نامه های دوستی را باد برد

کوله بار غصه را فرهاد برد …

نقش خوبت مانده لای دفترم

گرچه تنها درقفس مشتی پرم

میلاد نور مباااارک

   http://s3.picofile.com/file/8208488642/%D9%84%D8%A7.jpg

ما اسیران و فقیران و یتیمان توایم

لحظه شادی و غم دست به دامان توایم

 

گر نیاییم به پابوسی تو می میریم

همگی ماهی دریای خراسان توایم

 

تا خدا هست خدا دلخوشی ما این است

شیعه شاه نجف ملت ایران توایم

 

همه یک جور به دنبال بهشتند ولی

ما بهشتی شده گوشه ایوان توایم

 

گرچه ای شاه ،تو در کشور ما مهمانی

ما نمک گیر تو و سفره احسان توایم

 

تاکه حرف تو شود ما سر و پا نشناسیم

اصلا آقا به تو یک جور دگر حساسیم